در اوایل امروز شدیدن درگیر افکار مغشوش خود بودم.
گاهی در برخی روزها بیدلیل فکر آدم را غم پر میکند،
غمی که نه دلیلش مشخص است و نه منبع و مأخذش.
اما به هرحال که ساعاتی بعد از بیداری، مطالعه و نوشتن، انگار چیزی در درونم تهی شد، چیزی شبیه به دلتنگی.
ناخودآگاه، کتاب، دفتر وسیستم را کنار گذاشتم و به سراغ قرآن رفتم، که شاید نشانهای یا نکتهای برای خوب بودن حالم دریابم.
یادم نمیآید دقیق کدام آیه و کدام سوره به محض بازکردن قرآن سوی چشمم شد اما یادم هست که ترکیبی با کلمات( مرگ، عزیز) به چشم دیدم.
برایم عجیب بود، دلیل وجود این دو کلمه در نگاه من چه بود؟
ساعتی فکرم مشغول آن دو کلمه شده بود و در نهایت تصمیم گرفتم کمی در دنیای کتابهای مجازی به دنبال مفهومی هرچند کوتاه یا کتبی با مفاهیمی عمقی در مورد این دو کلمه بگردم.
موفق بودم، چند کتاب، مقاله و حتا مجلاتی از سالهای قبل که دیگر بروزرسانی نشده بودند.
در ته همهی آنها به عینه شاهد بودم که یا زجرآور بودن مرگ عزیزان را شرح میدادند و اینکه چگونه باید روی تابآوری خود در این مواقع کار کرد و یا در مورد دیدگاه اسلام وخدا در قرآن دربارهی مرگ صحبت میکردند.
اما هیچکدام از آن مطالب آرامش دل بیقرارم نشد.
انگار دنبال نکتهی حال خوبکن دیگری بودم، چیزی فراتر از همهی این باورها.
نشستم و نوشتم، نوشتم و نوشتم. ته همهی آن سیاهنوشتههای مرگ نوشم و دوبار روخوانی از آنها، فهمیدم مرگ برای من چقدرررر عزیز است،
اصلن انگار سالهای سال است که به مرگ سفر میکنم و بر میگردم، هر روز شاید روزی دوبار مسیر بین مرگ و زندگی را میروم و میآیم.
مرگ در نگاه آدمها یعنی رفتن و تمام شدن در این دنیا.
مرگ در نگاه آدمها یعنی نبودن در شرایط حال.
از نگاه آدمها کسانی مرگ را شیرین میدانند که از زندگی سیر شدهاند، از نگاه آنها کسی آرزوی مرگ دارد که در این دنیا طعم خوشبختی نچشیده باشد.
اما از نگاه من اصلن این چنین نیست، زیرا من هم خوشبختی را با تمام وجود مزه مزه کردهام و هم عشق را با ذره ذرهی وجودم چشیدهام.
در این دنیای گردبادگونهی عجیبالخلقه، زندگی پر است از چالش های مادی، احساسی و یا شاید معنوی.
اما مرگ برای تمام افراد چالشی دنیا، نقطهی پایان درد و رنج به حساب میآید.
ولی بازهم برای من این چنین نیست، از نگاه من مرگ آغاز همآغوشی با عشق و رویا است، آغاز بودن در پهنهی سپید خداوندی.
آغاز سفر و بازگشتی پر برکت و پربار به رویاییترین وجود هستی.
مرگ برای من دوستداشتنی و عزیز است، چون در دنیایم شیرینترین وجودها را در کنارم داشتهام، حسرتی بر دل ندارم، مال و دنیا را به حد کفایت در کف داشته و طعم آرامش را چشیدهام.
از نگاه من مرگ عزیز است چون با خاطرات عاشقیهایم بیدغدغه به بهترین جای هستی سفر میکنم و در کنار چمدان قصههایم شیرینترین رویا را به حقیقت تبدیل میکنم.
مرگبرای من عزیز است آری،
شاید از نگاه شما کمی دیوانهوار به نظر بیاید چون مرگ را پایان خود میدانید، ولی مرگ برای من پایانم نیست، من مهر و عشق کاشتهام، بذری که بعد از من هم جوانه میدهد و رشد میکند و بارور میشود.
بذری که خود نامآور نام من خواهد شد.
مرگ برای من جانآفرین است، زیرا جان دنیاییام را به پای عشق منتظرم گذاشتهام تا وصالش نصیبم گردد و با این خیالِخوش هر روز و هر ساعت پروازی به سوی معبود دارم.
مرگ برایم همچون شهد و شکر است، شهدی از دلپذیرترین وجودی که میخواهمش و شکری از لبهای نجواگونهی هر صبحدم و هر شامگهاش.
مرگ برای من عزیز است همچون بادبادکهای کودکانهی روزهای کودکی، که به دنبال ریسمانی در خنکای باد به رقص در میآید.
مرگ برای من عزیز است همچون طعم چایی آتشی با قند شکستهشدهی خانهی بیبیجانم.
مرگ برای من عزیز است همچون داستانکهای شهرزاد قصهگو که در تکتک شبهای کودکی از زبان مادر میشنیدم و به خوابی رؤیایی میرفتم.
مرگ برای من عزیز است چون کولهبارم پر است از تمام داشتههای وجودی، لیستی تکمیل از احساسات و عشق و عاشقیهای بیمثال.
آری، مرگ عزیز است.
#آسیه_نوشت
#آسیه_عباسیان
@asieh_abbasian.nevisande
https://instagram.com/asieh_abbasian.nevisande?igshid=YmMyMTA2M2Y=
یادداشت روز ۲۶
6 پاسخ
شعر : سهراب سپهری >> و نترسیم از مرگ
و نترسیم از مرگ
مرگ پایان كبوتر نیست
مرگ وارونه یك زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاری است
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ در ذات شب دهكده از صبح سخن می گوید
مرگ با خوشه انگور می آید به دهان
مرگ در حنجره سرخ – گلو می خواند
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرك است
مرگ گاهی ریحان می چیند
مرگ گاهی ودكا می نوشد
گاه در سایه نشسته است به ما می نگرد
و همه می دانیم
ریه های لذت ، پر اكسیژن مرگ است
به به چقدر زیبا
احسنت عالی بود
👏👏👏👏
🌹🌹🌹
من نمیتونم به سادگی تو مرگ رو بپذیرم چون پر از رویا هستم. تا به هدفم نرسم مرگ برام عزیز نیست. باید هدفم رو تو آغوش بکشم بعد به مرگ فکر کنم
عزیزدلم
دقیقن پذیرش مرگ برای هرکسی به شکل خاص خودشه
تنت سلامت گل من.