مدتهاست مینویسم، گاهی کمی کند و مدت زمانی پرتحرک.
اما از زمانی که به طور جدی تصمیم به نوشتن گرفتم، دیگر مدام نوشتهام.
مصمم نوشتهام.
مدتی پیش از، زبانِ شخصی، با حالتی عصبی، آن هم در زمانی که در دنیای کتابها و دفاترم غرق بودم، شنیدم که، خوب برای خودت ما بین این کلمات در حال سیر و سیاحت هستی!
همین است که دیگر هیچکس را به یاد نداری.
آن موقع متوجهی حس حسادت آن شخص به قلم، دفتر و کتابم شدم، اما جملهی که برزبان آورد مرا عمیقن در خود غرق ساخت، مدتها روی این موضوع فکر کردم.
نوشتن، نویسندگی؟ سفر؟
واقعن چرا نویسندگی و نوشتن را به سیر و سفر تشبیه کرد؟
هرچه بیشتر با خودم در این مورد فکر میکنم، بیشتر عاشقِ نویسندگی میشوم.
زیرا بیشتر، بهتر، دقیقتر به لایه لایهی عمیق و مؤثرِ نوشتن و نویسندگی پی میبرم.
یک نویسنده از زمانی که قلم در دست میگیرد یا صفحهی کامپيوتر یا لپتاپش را برای نوشتن آماده میکند،
میداند و میفهمد که دیگر نباید در زمان و حال بماند.
او میداند که برای خلق کردن،
برای متولد ساختن کودک کلماتش،
باید به درون دنیای کلمات سفر کند.
او میداند که بودنش در لحظه فقط از جنس ساعت است، بودنی که عین نبودن است.
نویسنده حین نوشتن از دنیای فانی کنده میشود.
او با فکر کردن به ایدههایش به جهان کلمات پرواز میکند.
یا شاید بهتر باشد بگویم به جهان کلمات جاری میشود.
افکار نویسنده زمانی که ایدهای را پروبال میدهد، یعنی درواقع ویزای خود را برای صعود آماده سازی میکند.
نویسنده زمانی که صفحهاش را زیر و رو میکند تا بستری مناسب برای نوشتنش آماده کند، گویی وسیلهی پروازش و جاری شدنش به دنیای کلمات را قطعیت میبخشد.
آری، نویسندگی و نوشتن شبیه سفر کردن است، زیرا نویسنده چه ادبی بنویسد چه علمی، چه عرفانی بنویسد و چه تخیلی و… به هرحال باید خود را یک دفعه به جهان ایدهاش پرت کند، زیرا برای نویسنده، هنگامی که بعد از مدتی یک ایده را در ذهنش پرورش داد و برای نوشتن بزرگش کرد، در مرحلهی سوم لازم دارد که ایدهاش را در آغوش بگیرد و با آن به میانهی جهان کلمات بپرد،
جهان کلمات، مکانی است که تمام کلمات با باطن حقیقی خود حضور دارند، تمام آنها با روی گشاده، خوشآمد گوی نویسنده میشوند،
کلماتِ راهنما، دست نویسنده را میگیرند و او را به سیر و سیاحت میبرند.
هر کدام از کلمات که نویسنده را میبینند سعی میکنند پیشتر از بقیه خود را به او نشان دهند و خود را برای او معرفی کنند.
اینگونه هر کدام از آنها طنازتر از باقی کلمات ظاهر میشوند.
نویسنده پابهپای کلمات مهماننواز، جهان کلمات را زیرپا میگذارد.
او بعد از سیر و سیاحتی جانانه در میان کلمات و در جهان آنها، کابین وسیلهی حمل و نقلش را پر از کلمات انتخابی خود میکند.
او برای انتخابِ کلمات فقط ایدهاش را وسط جمعیت مینشاند و از کلمات میخواهد که هر کدام با ایدهی او احساس نزدیکی میکنند به کابین او بیایند و آنها هرکدام بعد از پیوستن به نویسنده و ایدهاش، نسبت به نقش خود توجیه میشوند.
آن گاه نویسنده با مهربانی دست تکتک آنها را میگیرد و سوار صفحهی نوشتهاش میکند.
بعد از آن کلمات آرام آرام سرجای خودشان مینشینند.
آنها دست در دستِ هم، همنوازی میکنند.
آنها به قدری به نویسنده اعتماد دارند که رهاتر از رها به خانهی متن میروند و صاحبخانه را مهمانی دائم میشوند.
کلمات مانند بستههایِ پستی در کنار هم در انتظار دیدنِ روی یار مینشینند و نویسنده به چه زیبایی برایشان مینوازد و میخواند تا نقشهای کلمات به تنپوش متن بنشیند.
و اینگونه نویسنده در جوار کلمات سفری دلچسب را آغاز و در انتها با ایفای نقش کلمات سفرش را به پایان میرساند.
#نویسنده:
#آسیه_عباسیان
@asieh_abbasian.nevisande
https://instagram.com/asieh_abbasian.nevisande?igshid=YmMyMTA2M2Y
یادداشت روز ۱۶
8 پاسخ
چه تشبیه جالبی👏👏👏❤❤❤
عزیزدلم ❤
جالب بود.👏👏👏🌱🌷
ممنون گل من
واقعن نویسندگی شبیه سفره، سفری عجیب وشگفت انگیز، دریک جا می نشینی وبه همه جا سفر می کنی
احسنت عزیزدلم
دقیقن همینطوره👌👌
سلام آسیه جان مثل همیشه زیبا و دلنشین.
متشکرم.
عزیزدلم ممنونم بابت حسن نظرتون قشنگم