تو ای رهاترین دلیل هستیبخش دنیای ناکام آدمی،
تو که در تمام لحظهلحظهی عمرمان در خفا دستانت را به رسم دعا برایمان به سوی نور به بلندای آسمان گرفتهای،
توی که ستارههای آسمان به آبروی رویت هر سان درخشانتر از همیشه خودنمایی میکنند.
تو آن بهانهی زیباییساز جهان مسافرطلب زودگذر، تویی که نفس به آبروی نفسهایت آرام از گوشهی جان بیرون میزند و به سمت نگار بیهمتا میل رخصت میکند.
تویی که کلام الهی همه در مدح تو یقین وجود دارد.
تویی که خود میدانی هرچه هست و نیست برای آمدن تو رنگ الهی گرفته است.
تویی که میدانی کلام عشق با نگاه عاشق و دلبریهای معشوق در راه تو حکمی ازلی و مُهرخورده بر دیوار آسمان ولایت ثبت ابدی گشته است.
تویی که هر دقیقه هرچه هست و نیست رختنوپوشان و عِطر خوشبهشت زنان به سمت یار رو کردهاست.
تویی که شکرپارهی لبهای یار در ره شیرینیوجود سبزات رنگ و طعم میبازد و رو به تلخی میکند.
ای نگار هر دو جهانمان،
ای باور بیحد و حصر خوشبختی،
ای ساز کوک تمام قلبها،
ای طاقت قامت بیطاقتمان،
ای آرامش آغوش همیشه باز،
ای خلعت پادشاهی زربفت نیست در جهان،
ای نجاتبخشترین دلیل هستی،
ای سرو خوشقامت انسانیت،
ای حمد و ستایش خاندان نبوت،
ای زیبایی یوسفگونهی نسراییده،
ای صبورترین ایوب زمانه،
ای دردمندترین یعقوب هجران کشیده،
در نگاه آسمانی تو مِهر به وسعت تمام دریاهاست.
و تو همچون پدری حامی در بلندترین نقطهی وجود خلقت دست به دعای خیر برداشتی تا شاید راهی برای نجاتمان یافت شود و این دوری پرگناه ما از پرندهی نجاتبخش تمام شود.
و تو به تمامی، وجودت سرای امن و ارامش است،
و چشمانت دریای مهر و لطف برای نمکنشناسان زمینی است که من توان غرق کردن خود در عمق چشمان دریاییات را دارم.
به گونهای که در حین آن غرقشدگی دمی بر نیاورم.
اما، همان دم که تو را کم دارم، من را به لحظهای میرساند که چون تویی برای خودم در دل بسازم.
چرا و چگونهاش را خود هم نمیدانم.
اینکه…
چگونه رویای تورا داشتن به واقعیت تبدیل کنم؟
چگونه سَحَرترین روزهای طاقتفرسایم را به صبح ساعات عاشقانهام مبدل سازم؟
تو خود به تمامی از حال و احوال بیقرارگونهی من باخبری!؟
میدانی چگونه و چرا در پیوجود الهی تو میگردم؟!
ای همهی وجودِ دلِ بیقرارم،
میدانی آستانهی صبرهایم به اوج خود رسیده و دیگر لبریزند؟
میدانی روزهای نامفهوم و پیچیدهی پیش رویم بیاماناند؟
آری من اینگونه در فراق گرمای وجودت بیقرارم.
اما بیقراریهایم سردرگم و ناتوان به ناکجا میرسند.
تو همان نقطهیِ عطفِ سامانِ وجودِ آسمانی طلبم، هستی که میتواند راه دلم را به سرای عشق برساند.
زیرا آرامش وجودت مرا به اوج الهی میرساند.
ای منجی سبزپوش آسمانیام، من را با نورِ وجودت مستفیض ساز و با قدمهای الهیات آرامش هر دو جهانم را مُهرِ تائیدِ جاودانه بزن تا خلقتم زیباترین صبحدمِ هستیام باشد.
الهی آمین🙏💚
#آسیه_عباسیان
@asieh_abbasian.nevisande
https://instagram.com/asieh_abbasian.nevisande?igshid=YmMyMTA2M2Y=
یادداشتروز ۴۴
آخرین دیدگاهها