ماه ذی الحجه آمد و عیدهایش شد پدیدار
عید قربان اول و عید غدیر شد در انتظار
عید قربان آمد و روح مرا به قربانگاه برد
تا شود قربانی مست نگاهت در میان بازار مراد
عید قربان عید بیتابی دلهاست
عید قربان در سرای دلشدگان عتابی برپاست
میگذری از دلبر و دلدادهی خود همچون باد
چه توانی گه از عشقاش بر کنی دل و همچون یاد
ز خورشیدِ اَدَم زلف برگیری به مهر
در میان مُهر قلبش سر خم کنی به ذکر
چشم همگان سیل اشک بود و
آسمان سروخرامان تو را رشک میبرد
ره به سوی وادی عاشقان بردی تو
که در این سرا هر قدم بهر ثواب بردی تو
انگار مردم از در به راه شوخ طبعی وارد گشتند
چو گویند او را چه به قربانی دل باشد
عشق و دل و جان را قربانی کنم من
که در نامگه نامداران هم قربان تو گردند
چشم عاشقان تورا گرفت بهر عشق
داستان سیبِ حوا و ترنجِ زلیخا بود انگار
بگذشت زمان قربانی من همچو روی ماه
قربانگه من قربانیِ من را به دلم سر باز زد
جان بیمار مرا دگر تاب ز دوری تو نبود
ای خوش آنوقت که دل ز سراب عشق جوابی داشت
عیدقربان عید قربانی تن و جان و دل گشت
خوبی ز بهر آسمانیها همچون ره به سوی بهشت گشت
مهر تو خواهم هر دم و هرسان
اخم تو کار مرا به کارزار برد به فغان
در ره جان دادن و عشق هیچ کسم میل سخن نبود
هر کسی بهر گمان خود مرا به ترکهی باور سوزاند
گر تو خواهی همگان نیش بیاثر باشند
گربیایی جان را به شهادت در ره گمنامان هبهی نور و کرم باشد.
یار من باش و بدان سر به کویت دارم همه دم
مهر از کرم و مهر تو برندارم حتا به تقیه و انکار عدم
عید قربان بر همه دوستان و عزیزان همراه مبارک
#آسیه_عباسیان
@asieh_abbasian.nevisande
آخرین دیدگاهها