امروز روز عجیبی بود،
از صبح برنامههای روزم در من ذوق خاصی را به وجود آورده بودند.
از صبح زود، حتا ساعت لایوهایی که هر روز مشتاقتر از دیروز به پای صفحهی گوشی مینشینم تا با انها همراه باشم را هم برای انجام امور مربوط به خانه قرار دادم تا امروزم را به طور کامل بدون دغدغه در اختیار کارهای برنامه ریزی شدهی خودم باشم.
برنامههای هیجانانگیز قبل از ظهر انجام شد و در انتهای صبح متصل به ظهر خسته از ورزشی که این روزها انرژی مضاعف من میشود را با یک گرمابهی طرواتبخش خانگی به اتمام رساندم تا برای راند دوم روز هیجانانگیزم آمادهتر باشم.
بعدازظهر پر از انگیزه به سمت آکادمی موسیقی و برای هنرجو بودن در رشتهای که سالهاست علاقهی فراوانی به آن دارم اما برای انجامش تردید و یا شاید کمی کاهلی داشتم و با صحبتهای استاد کلانتری عزیز در مورد انجام کاری چالش برانگیز برای خود دست به اقدام آن زدم، راه افتادم و به قدری زمانی که به آنجا میروم هیجان دارم که مسیر رفت را احساس نمیکنم.
لحظاتی زودتر از استادم به انجا رسیدم و بالاجبار در اتاقکی موزه مانند با انواع آلات قدیمی و سنتی موسیقی زمانم را به سر میبردم که بانویی زیباچهره با پوششی راحت اما موجه هم به اتاق وارد شدند، با ذوق به ایشان ابراز محبت کردم و با ذوق هم از ایشان جواب محبت دریافت کردم.
دقایقی میان ما سکوت برقرار شد.
بعد از لحظاتی سکوت، بانوی زیباچهرهی زیباسیرت روی به من علت حجاب داشتنم و آن هم از نوع چادر را پرسیدند.
در ابتدا گمان کردم فقط بحثی است برای آغاز رفاقت اما مسئله قدری مهمتر از فقط رفاقت بود.
خوب من با تمام توانم تلاش کردم چرایی انتخابم در مورد چادر را برای او بگویم و از ته دل راضیاش کنم که لابلای حرفهایم به جملهای رسیدم که:
خداوند برای عبادت کردن به بانوان و همینطور مردان فرمودهاند:
که با پوششی موجه و کامل من را به عبادت بپردازید.
که البته هیچ آیهای در مورد حجاب چادر در نماز نیامده است اما در منابع وابسته مثل کتب تفاسیر قرآن، وسائل الشیعه و…
در این مورد نقل شده است که البته در قرآن از پوشش کامل برای بانوان به عنوان پرده( برای پنهان ماندن بانوان پشت آن) نام برده شده است که در تمام کتبهای اسلامی و شیعی به جای پرده از کلمهی جدید حجاب استفاده شده است، پوششی که بانوان را در مقابل نامحرم در امان بدارد و هیج کجای اندام انها در معرض دید نباشد.
وقتی سعی میکردم این مطالب را به صورت دوستانه برای او بیان کنم، بیاختیار دست به روسری شد و چند تار موی خود را که از پوشش روسری به بیرون رها شده بود را آرام به داخل هُل داد.
و روی به من کرد و گفت: راستش من اینها را نمیدانستم، اگر حجاب فقط چادر نیست و بحث فقط پوشش کامل هست که من هم میتوانم به این شکل حجاب کامل داشته باشم.
گفتم: بله عزیزم حجاب فقط چادر نیست، چادر حکم حجاب برتر را دارد.
در همین لحظات در مورد عبادت درست و کامل پرسید.
گفتم: عبادت کامل همان نماز است و البته مکالمه و معاشقه داشتن با خدا در لحظاتی غیر از نماز هم امکان دارد.
گفت: من نماز را نمیخوانم اما با خدا ارتباط خوبی دارم. و در روز زمانهای زیادی را صرف مدیتیشن و خلوت خودم با خدا میکنم.
گفتم: این خیلی خوب است که شما با خدا ارتباط خوبی دارین ولی نماز هم مدیتیشنی کامل همراه با حرکاتی اصلاحی برای سلامت بدن است.
بهتر نیست همان پنج مرتبهای که خداوند برای مدیتیشن به سبک خودش برای ما زمان تعیین کرده و آن هم مدیتیشنی که خودش جزء به جزءاش را برایمان شرح داده را انجام بدهیم؟
این طوری قطعن برنامهی روزهایمان هم مشخص و دقیقتر پیش خواهد رفت.
نگاهی با تعجب به من کرد و گفت: واقعن نماز مدیتیشن هست؟
گفتم: بله، مدیتیشنی همراه با حرکاتی ورزشی برای حفظ هرچه بیشتر سلامتی بدن چون زمین مادر انرژی کائنات است و حرکات موجود در نماز تمام خستگی روحی، احساسی و جسمی ما را در تمام نقاط بدن به سمت زانوها، انگشتان پا، دست و پیشانی منتقل میکند و بعد با اتصال ما به زمین تمام این خستگیها که در قالب انرژی منفی در جسم و روح ما پنهان شدهاند به زمین منتقل میشوند.
به همین دلیل است که بعد از نماز احساس سبکبالی و طراوت میکنیم.
و این احساس با نماز اول وقت چندین برابر میشود.
متحیر از حرفهای من بود که هردو به سمت صدا برگشتیم، بله استاد عزیز ما آمده بودند، در حال سلام و احترام به استاد موسیقیمان بودیم که بانوی زیباچهرهی زیباسیرت گوشی همراه خودش را به سمت من گرفت و گفت: عزیزم شمارهی همراهت را برای من وارد کن تا بتوانم بیشتر با شما ارتباط بگیرم.
با تمایل بسیار شمارهام را وارد کردم و هر دو به سالن عمومی رفتیم تا تکتک در کلاس درس استاد حاضر شویم.
ساعات اموزش موسیقی مورد نظرم هم برای من با انرژی فراوان گذشت و سرشار از انرژی از آکادمی موسیقی بیرون زدم تا به امور دیگرم بپردازم.
بعد از غروب به خانه برگشتم و مشغول رسیدگی به برنامههای محولهی خودم در خانه بودم که پیامکی از سمت شمارهای ناشناس دریافت کردم.
پیامک را باز کردم که نوشته بود👇
سلام فرشتهی من، من فراموش کردم حتا اسمت را بپرسم اما در واتس اپ اسمت آسیه ذخیره شده بود، اگر امکان دارد به واتساپت سر بزن.
به سرعت نت همراهم را روشن و به برنامهی واتس اپ مراجعه کردم.
بله عکس پروفایل که چهرهی همان بانوی زیباچهرهی زیباسیرت بود.
پیامش را باز کردم،
عکسش را بر سر جانماز و چادری سفید برسر برای من فرستاده بود.
به همراهش هم صدای ضبط شدهای ارسال کرده بود که در آن گفته بود، چادر و جانماز مادربزرگم است یادگاریای که تا الان در کمد بلامحل گذاشته بودم اما الان یکی از بهترین و عزیزترین میراث او برایم شده است.
در آن لحظات غرق در لذت بودم و بابت تمام انرژی خوب امروزم خدا را شکر کردم .
گاهی حکمت خداوند چیزی میشود که تو در انجام آن از خود قدرتی نداری و فقط در مسیر قرار میگیری.
مثل امروز یا مثل حضور تمام دوستان خاص و بینظیری که یک روز ناخودآگاه با انها آشنا میشوی و آرام آرام جزئی از ضربان وجودی شما میگردند.
الهی آرامش، هر لحظه بیش از پیش از آن شما خوبان🙏🏻🍃
#آسیه_عباسیان
@asieh_abbasian.nevisande
https://instagram.com/asieh_abbasian.nevisande?igshid=YmMyMTA2M2Y=
یادداشت روز ۲۳
13 پاسخ
چه خوب که دنبال کاری نو و چالش برانگیز رفتین🌹
ممنون بابت نظرتون ساراجانم
بله هیجانش خیلی لذت بخشه
بله عزیزم دقیقن همینطوره
چون همزمان با حس چالشبرانگیزش چالش عملی خوبی برای من بود
جالب بود و قوی.
متشکرم بانوجان
لذت بردم عزیزدلم❤❤
ممنونم قشنگترینم
ممنونم بانوجان
خوش بحال شما که سبب جذب خوبان به خدا میشید🌷
لطف دارین جناب صفری🙏🌹
شما لطف دارین جناب صفری
متشکرم
احسنت آسیه نازنینم👏🏻
لذت برم
نویسا و مانا باشی جانم❤️
متشکرم عزیزدلم
تنتون سلامت بانو